نصرالله مردانی در تاریخ ۲۳ دیماه ۱۳۲۶ در کازرون متولد شد. و تحصیلات خود را در همین شهر به پایان رساند. مردانی شیفته اشعار حافظ و فردوسی بود. با این وجود او به شدت تحت تأثیر اشعار شاعر همشهریاش، محسن پزشکیان بود و به همین دلیل به سبک غزلسرایی روی آورد. مردانی پیش از انقلاب کارمند بانک ملی بود. و پس از انقلاب در بخشهای فرهنگی سپاه پاسداران و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به فعالیت پرداخت. علاقه او به سید محمدحسین طباطبایی باعث شد تا به مدت ۹ سال کنگره ملی تحت عنوان بزرگداشت علامه طباطبایی را در کازرون برگزار کند.
سبک شعری
اشعار مردانی بیشتر در زمینهٔ حماسی و انقلابی بود. سبک شعری وی بسیاری از شاعران حکومتی را به دنبال خود کشاند، به طوری که جای پای ترکیبات و تصاویر او را میتوان در غزلهای دیگر شاعران انقلاب اسلامی تعقیب کرد. با توجه به علاقهٔ گذشتههای دور او به فردوسی و حافظ، با الهام از این دو، پیوندی بین حماسه و غزل به وجود آورد. وی که به قالبهای کلاسیک و کهن شعر فارسی وفادار بود، در شعرهایش به مضمونهای مرتبط با جنگ ایران و عراق میپرداخت. مردانی همچنین به علت علاقه به زادگاهش اشعار بسیاری با لهجه کازرونی سروده است.
کتابشناسی
آثار نصرالله مردانی به شرح زیر است:
۱۳۶۰خوننامه خاک
۱۳۶۴ کتاب برگزیده سال ایران آتش نی
۱۳۷۰ستیغ سخن
۱۳۷۱تذکرهٔ منظوم که در آن نام بیش از دو هزار شاعر از ظهور شعر تا دوران نیما یوشیج و بیش از ۱۵۰ تذکره نام برده شده است.
۱۳۷۴مجموعههای الماس آب حافظ از نگاه مردانی
۱۳۷۵تصحیح ذوقی از دیوان حافظ
۱۳۸۱تألیف و گردآوری شهیدان شاعر
۱۳۷۸چهارده نور ازلی
۱۳۸۲قانون عشق
۱۳۷۸دایرةالمعارف شعر فارسی برای ائمه که به علت بیماری و مرگ به اتمام نرسید.
مرگ
نصرالله مردانی در تاریخ ۱۹ اسفندماه ۱۳۸۲ طی سفر به عراق در شهر کربلا درگذشت. پیکر او ابتدا به تهران منتقل شده و با حضور مقامات در مقابل تالار وحدت تشییع شد. و سپس بنا به وصیتش به زادگاهش کازرون منتقل و در این شهر به خاک سپرده شد. علی خامنهای در پیامی او را با لفظ شاعر شیرینسخن و انقلابی خطاب کرد. جمعی از مسئولین ارشد کشور نیز در پیامهایی فوت او را تسلیت گفتند.
آرامگاه
پس از مرگ مردانی، شهرداری کازرون تصمیم به ساخت بنای یادبود آرامگاه مردانی و احداث بوستانی به نام او گرفت. این بوستان به مساحت ۱۲ هکتار در جنوب غربی کازرون تأسیس شد و آرامگاه نصرالله مردانی در این بوستان قرار دارد.
ای که دیدی به عیان اشک تماشایی من
ترسم این سیل برد مردم بینایی من
گفته بودی بزنم نقش تو بر لوح خیال
تا خیالت چه کند با دل سودایی من
خواب گیسوی تو دیدم که چو یلداست بلند
روشن از کوکب چشمت شب یلدایی من
گرچه هستی همه دام است چه بیم است مرا
نشود صید کسی آهوی صحرایی من
سینه ام زخمی فریاد شد از شوق حضور
شور عشقت به سر آورد شکیبایی من
سوختم سوختم ای دیده بیفشان آبی
تا که افشا نشود قصه ی شیدایی من
موج عشق تو به گرداب جنونم انداخت
غرق در ورطه ی خون شد دل دریایی من
با تو پرواز در آن سوی رهایی زیباست
بی تو عالم قفس بسته ی تنهایی من
آسمانی و تو را نیست کرانی پیدا
گوشهای دیده ز تو وسعت بینایی من
نصرالله مردانی